وعده دیدار
ای به پایم ،در رهت بس خارها
تا به چندم در پی یت آزارها
چشم بیمارت مرا رنجور کرد
جانگداز است ناله ی بیمارها
دود آهم پیچیدی در دامنت
همچو مه بر دامن کوهسار ها
این منم آواره ی ، گم کرده ، راه
در کویری همنشین با خارها
همچوگل فصل خزان از سردیت
می کشم رنج وغم و آزارها
گر که بینی عاشقی را زرد رو
داغ دوری دیده است وی بارها
تا به سیر ِ لاله وگل ، آمدی
هلهله افتاد ، در گلزارها
مژده وصلی به بلبل داد گل
کآمدی روز وصال یارها
حال ! (( مسکین ))مست دیدارت شده
سهل گردان وعده ی دیدارها